معنی مغازه لوازم برقی

حل جدول

مغازه لوازم برقی

الکتریکی


از لوازم خانگی برقی

اتو، جاروبرقی، یخچال، تلویزیون

واژه پیشنهادی

از لوازم خانگی برقی

فریزر، ماشین خشک کن، ماشین لباسشویی، چرخ گوشت، همزن برقی، سماور برقی

لغت نامه دهخدا

مغازه

مغازه. [م َزَ / زِ](اِ) مأخوذ از ترکی، دکان بزرگ و ترکان این لفظ را از مگازن فرانسه گرفته و فرنگان از مخزن تازی اخذ کرده اند.(ناظم الاطباء). مأخوذ از ماگازن فرانسه و اصل ماگازن مخزن عربی است. دکان.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه ای است مأخوذ از «مخزن » عربی(جای ذخیره) و آن به جائی اطلاق شود که اشیاء و کالاها همچون مواد غذائی و خواربار و جز اینها را در آن بطور منظم جای دهند فروش را مانند مغازه ٔ گندم فروشی، مغازه ٔ پارچه فروشی، مغازه ٔ خواربار و لبنیات فروشی، مغازه ٔ آجیل و شیرینی فروشی.(از لاروس). در تداول فارسی امروز این کلمه معادل دکان به کار می رود. و رجوع به دکان معنی اول شود.


برقی

برقی. [ب َ رَ] (ص نسبی) منسوب به بَرَق بمعنی بره، و برقی بیت کبیری است در خوارزم به بخارا. (از انساب سمعانی). خواجه عبداﷲ برقی از سلسله ٔ خواجگان را این نسبت است. (یادداشت مؤلف).

برقی. [ب َ] (ص نسبی) منسوب به برق در همه ٔ معانی. || هر دستگاه که با خود برق بحرکت درآید یا ایجاد حرکت کند چون چرخ برقی و تراموای برقی و اجاق برقی و غیره. || کسی که بکار برق و ساختن آلات و ادوات که منسوب به آن است پردازد. || بسرعت و بشتاب. زود: برقی برو برگرد.
- کفش برقی، قسمی کفش که از ورنی سازند و براق است.
|| قسمی جامه که از آن رویه ٔ کفش کنند. (یادداشت مؤلف).

برقی. [ب َ قی ی] (اِخ) رجوع به ابوالقاسم شود.

برقی. [ب َ قی ی] (اِخ) رجوع به ابوبکر شود.

برقی. [ب َ قی ی] (ص نسبی) منسوب است به برقه که از اعمال مغرب میباشد. (از انساب سمعانی).

برقی. [ب َ] (ص نسبی) منسوب است به برق رود و آنرا برقه نیز نامند و آن دهی است به قم. (الانساب سمعانی).

برقی. [ب َ قی ی] (اِخ) محمدبن خالد برقی قمی، مکنی به ابوعبداﷲ. از محدثان و از اصحاب حضرت رضا و امام جعفر علیهماالسلام است. بعضی کنیت او را ابوالحسن دانسته اند. ازوست: 1- کتاب العویص. 2- کتاب البقره. 3- کتاب المحاسن. 4- کتاب الرجال. رجوع به الفهرست ابن الندیم شود.


لوازم

لوازم. [ل َ زِ] (ع ص، اِ) ج ِ لازم. (تاج العروس). و ج ِ لازمه. بایسته ها. وابسته ها. اسبابها. وسایل: از لوازم صحبت یکی آن است که یا خانه بپردازی یا با خانه خدای درسازی. (گلستان). اذن در شیی ٔ اذن در لوازم شی ٔ است. || (اصطلاح بدیع) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: لوازم، صفتی نزد بلغاء آن است که در ترکیب الفاظ مشترک که باشند درسیاق از هر لفظی یک معنی مفید غرض بود و از معنی دوم مراعات نظیر و ایراد لوازم حاصل آید و این معنی اصلاً مراد نباشد و در افاده ٔ ترکیب بدان معنی گمان نیزنرود. و فرق میان این و تخییل آن است که در تخییل به معنی دوم گمان رود و در لوازم صفتی گمان نرود پس صنعت مراعات نظیر ایراد لوازم صفتی باشد. مثاله شعر:
ز عزم جزم چو فرمود نصب رایت را
رسید فتح و بر آن گشت ضم سعادتها
جزم و نصب و فتح و ضم هر یک دو معنی دارد. یکی اعلام حرکات و سکون، دوم معنی جزم قطع است و معنی نصب برآوردن و معنی فتح ظفر است و معنی ضم جمع شدن است و در سیاق ترکیب مراد این معنی است - انتهی.
لوازم معنوی نزد بلغاء آن است که ایراد الفاظ لوازم برای صحت معنی نبود نه به مجرد قصد صنعت. مثاله:
فرقدان گر دست یابد سر نهد در زیر پات
این سخن داند کسی کش فرقدان آورده است.
سرو پا که لوازمند ایشان برای صحت معنی نه مجرد قصد صنعت لوازم - انتهی.
لوازم لفظی: نزد بلغاء آن است که الفاظ خاص غیرمشترک را بمجرد قصد صنعت لوازم آرد. مثاله (مصراع):
مجنون چو رباب و چنگ بر سر.
مثال دیگر (مصراع):
سر مگردان که خاک پای توام
در مصراع دوّم، سر برای پای به تکلف آورده است، چه مقصود از سر مگردان آن است که اعراض مکن و در اصطلاح روی مگردان گویند، اما ازجهت لوازم چون بگوید که خاک پای توام، سر مگردان گفت و اصطلاح بگردانید. و در مصراع اول چنگ را سبب لوازم رباب آورده و مراد از چنگ اینجا دست است، اصطلاح رابگردانید، چه در اصطلاح دست بر سر گویند نه چنگ بر سر. این همه از جامعالصنایع است.

فرهنگ معین

مغازه

(مَ زِ) [فر.] (اِ.) دکان، انبار.

مترادف و متضاد زبان فارسی

مغازه

بوتیک، حجره، دکان، دکه، فروشگاه، مخزن، انبار

فرهنگ فارسی هوشیار

مغازه

دکان بزرگ

معادل ابجد

مغازه لوازم برقی

1449

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری